«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۴مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولنگر دست رسد در سر زلفين تو بازم چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم زلف تو مرا عمر عزیز است ولی نيست در دست سر مویی از آن عمر درازم پروانهی راحت بده ای دوست که امشب از آتش دل پيش تو چون شمع گدازم آن دم که به يک خنده دهم جان چو صراحی مستان تو خواهم که گزارند نمازم چون نيست نماز من آلوده نمازی در ميکده زان کم نشود سوز و گدازم در مسجد و ميخانه خيالت اگر آيد محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی چون صبح در آفاق جهان سر بفرازم محمود بود عاقبت کار در اين راه گر سر برود در سر سودای ايازم حافظ غم دل با که بگويم که در اين دور جز جام نشايد که بود محرم رازمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:08:16
--------
1:08:16
نماز شام غریبان چو گریه آغازم ۳۳۳
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن نماز شام غريبان چو گريه آغازم به مويههای غريبانه قصه پردازم به ياد يار و ديار آن چنان بگريم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم من از ديار حبيبم نه از بلاد غريب مهيمنا به رفيقان خود رسان بازم خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی ميکده ديگر علم برافرازم خرد ز پيری من کی حساب برگيرد که باز با صنمی طفل عشق میبازم بجز صبا و شمالم نمیشناسد کس عزيز من که بجز باد نيست همرازم هوای منزل يار آب زندگانی ماست صبا بيار نسيمی ز خاک شيرازم سرشکم آمد و رازم بگفت رو در رویشکايت از که کنم خانگیست غمازم ز چنگ زهره شنيدم که صبحدم میگفت مریدحافظ خوشلهجهی خوشآوازمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:05:30
--------
1:05:30
بزن بر دل ز نوک غمزه تیرم ۳۳۲
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۲مفاعیل مفاعیل فعولنبزن بر دل ز نوک غمزه تيرم که پيش چشم بيمارت بميرم نصاب حسن در حد کمال است زکاتم ده که مسکين و فقيرم چو طفلان تا به کی زاهد فريبی به سيب بوستان و شهد و شيرم چنان پر شد فضای سينه از دوست که فکر خويش گم شد از ضميرم قدح پر کن که من از دولت عشق جوانبخت جهانم گر چه پيرم قراری بستهام با میفروشان که روز غم بجز ساغر نگيرم مبادا جز حساب مطرب و می اگر نقشی کشد کلک دبيرم در آن غوغا که کس کس را نپرسد من از پير مغان منت پذيرم خوشا آن دم که استغنای مستی فراغت بخشد از شاه و وزيرم من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز بام عرش میآيد صفيرم فراوان گنج او در سينه دارم اگر چه مدعی بيند حقيرممن آنگه برگرفتم دل ز حافظکه ساقی گشت یار ناگزیرمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:08:08
--------
1:08:08
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم ۳۲۸
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنمن که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرمدلبرا بنده نوازيت که آموخت؟ بگویکه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرمهمتم بدرقهی راه کن ای طاير قدسکه دراز است ره مقصد و من نوسفرمای نسيم سحری بندگی من برسانکه (گو) فراموش مکن وقت دعای سحرم(راه خلوتگه خاصم بنما تا زین پسمی خورم با تو دیگر غم دنیا نخورم)خرم آن روز کز اين مرحله بربندم (رخت) بارو از سر کوی تو پرسند رفيقان خبرمحافظا شايد اگر در طلب گوهر وصلديده دريا کنم از اشک و در او غوطه خورمپايهی نظم بلند است و جهان گير بگوتا کند پادشه بحر دهان پرگهرمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
57:14
--------
57:14
در نهانخانهی عشرت صنمی خوش دارم ۳۲۶
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن در نهانخانهی عشرت صنمی خوش دارم کز سر زلف و رخش نعل بر آتش دارم عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند وين همه منصب از آن حور پريوش دارم گر تو زين دست مرا بیسروسامان داری من به آه سحرت زلف مشوش دارم ور چنين چهره گشايد خط زنگاری دوست من رخ زرد به خونابه منقش دارم گر به کاشانهی رندان قدمی رنجه کنینقل شعر شکرين و می بیغش دارم ناوک غمزه بيار و زره زلف که من جنگها با دل مجروح بلاکش دارم حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз