
تو را که هرچه مراد است در جهان داری ۴۴۵
12/21/2025 | 1h
«««««🍷میبهــا»»»»»غزل نمره ۴۴۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن تو را که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال پریشان عاشقان داری؟ بخواه جان و دل از بنده و روان بستان که حکم بر سر آزادگان روان داری ميان نداری و دارم عجب که هر ساعت ميان مجمع خوبان کنی ميانداری بياض روی تو را نيست نقش درخور از آنک سوادی از خط مشکين بر ارغوان داری بنوش می که سبکروحی و لطيف مدام علیالخصوص در آن دم که سر گران داری مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما مکن هر آن چه توانی که جای آن داری به اختيارت اگر صد هزار تير جفاست به قصد جان من خسته در کمان داری بکش جفای رقيبان مدام و جور حسود که سهل باشد اگر يار مهربان داری به وصل دوست گرت دست میدهد يک دم برو که هر چه مراد است در جهان داری چو گل به دامن از اين باغ میبری حافظ چه غم ز ناله و فرياد باغبان داری؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

شهریست پر ظریفان وز هر طرف نگاری ۴۴۴
12/20/2025 | 1h 5 mins.
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن شهریست پرظريفان و از هر طرف نگاری ياران صلای عشق است گر میکنيد کاری چشم فلک نبيند زين طرفهتر جوانی در دست کس نيفتد زين خوبتر نگاری هرگز که ديده باشد جسمی ز جان مرکب؟بر دامنش مبادا زين خاکيان غباری چون من شکستهای را از پيش خود چه رانی کهأم غايت توقع بوسیست يا کناری می بیغش است درياب وقتی خوش است بشتاب سال دگر که دارد اميد نوبهاری؟ در بوستان حريفان مانند لاله و گل هر يک گرفته جامی بر ياد روی ياری چون اين گره گشايم؟ وين راز چون نمايم؟ دردی و سخت دردی، کاری و صعب کاری هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی مشکل توان نشستن در اين چنين دياریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

ویژهبرنامهی یلدا
12/18/2025 | 25 mins.
نور ز خورشید جوی بو که برآیدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری ۴۴۳
12/17/2025 | 56 mins.
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری خورد ز غيرت روی تو هر گلی خاری ز کفر زلف تو هر حلقهای و آشوبی ز سحر چشم تو هر گوشهای و بيماری مرو چو بخت من ای چشم مست يار به خواب که در پی است ز هر سويت آه بيداری نثار خاک رهت نقد جان من هر چند که نيست نقد روان را بر تو مقداری دلا هميشه مزن لاف زلف دلبندان چو تيره رای شوی کی گشايدت کاری؟ سرم برفت و زمانی به سر نرفت اين کار دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری چو نقطه گفتمش اندر ميان دايره آی به خنده گفت که ای حافظ اين چه پرگاری؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

به جان او که گرم دسترس به جان بودی ۴۴۲
12/16/2025 | 1h 7 mins.
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به جان او که گرم دسترس به جان بودی کمينه پيشکش بندگانش آن بودی بگفتمی که بها چيست خاک پايش را اگر حيات گرانمايه جاودان بودی به بندگی قدش سرو معترف گشتی گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی به خواب نيز نمیبينمش چه جای وصال چو اين نبود و نديديم باری آن بودی اگر دلم نشدی پايبند طرهی او کیاش قرار در اين تيرهخاکدان بودی به رخ چو مهر فلک بینظير آفاق است به دل دريغ که يک ذره مهربان بودی درآمدی ز درم کاشکی چو لمعهی نور که بر دو ديده ما حکم او روان بودی ز پرده نالهی حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبحخوان بودیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations



رواق / Ravaq