راهِ ابریشم - چرا " خانه پدری" ، ضد دین و ضد ایران تلقی شد؟
اخبار مربوط به فیلم " خانه پدری" ساخته کیانوش عیاری طی تقریبا هفت سال گذشته هراز چندی منتشر میشود.
فیلمی که تقریبا یک دهه پیش ساخته شد، سه سال در توقیف ماند، سپس به جشنواره فجر رفت و در آنجا نمایش داده شد. دی ماه 93 یعنی تقریبا چهار سال پس از ساخت در سینماها اکران شد و همان روز هم از پرده پایین کشیده شد.
فیلم عیاری نزدیک به یک دهه توقیف بود تا چند وقت پیش که خبرآمد فیلم رفع توقیف شده و از ابتدای آبان ، نمایش داده میشود.
اما روز دوشنبه ۶ آبان روابط عمومی سازمان سینمایی ایران اعلام کرد: "با ابلاغ دستور قضایی بازپرس شعبه ۱۶ دادسرای فرهنگ و رسانه تهران به سازمان سینمایی، اکران فیلم خانه پدری متوقف شد."
همزمان رسانهها و روزنامههای اصولگرا و تندرو همچون "کیهان" و "فارس" با اکران فیلم، به کیانوش عیاری و مدیرانی که فیلم را رفع توقیف کردهاند، تاختند و "خانه پدری" را "ضد ایرانی" و ارائه دهنده "تصویری موهن و متوحش" از ایرانیان خواندند که با "غفلت" مسئولان سینمایی روی پرده رفته است.
اما موضوع فیلم خانه پدری چیست که آن را هم ضد ایرانی میخوانند و هم ضد دین؟
فیلم با نمایش قتل دختری به نام ملوک به دست پدر و برادرش در سال 1308 آغاز میشود.
پدر به دلیل شک و بدبینی نسبت به دخترش، قبر او را آماده میکند و دختر را برادرش به قتل میرساند.
بعد هم پسر عموی ملوک با فروکردن شمشیر تعزیه در خاک و خونی شدن آن از مرگ دختر مطمئن میشود.
لوکیشن فیلم خانهای قدیمی است که بر جنازه دختری بیگناه که با شمشیر تعزیه مرگی قطعی مییابد، بنا شده و فرش بافی حرفه اهالی این خانه است.
خانه قدیمی، فرش و تعزیه به عنوان نمادهایی که گردشگران خارجی، ایران را با آن میشناسند، در فیلم با تولید و بازتولید خشونت علیه زنان معرفی میشوند.
همین امر موجب شده که خانه پدری نمادی از جامعه ایران به نظر بیاید و اینکه در این جامعه خشونت و قتل زنان، یک ویژگی جدایی ناپذیر آن است.
راهِ ابریشم - روایتهای فارسی، ژان قوش در ایران؛ گفتوگو با مینا راد- مستندساز
اگرچه از مرگ ژان قوش، مستندساز و مردمشناس فرانسوی 15 سالی میگذرد اما میراثی که این سینماگر به جا گذاشت؛ همچنان زنده است.
ژان قوش که توانست علاوه بر ساخت فیلمها و مستندهای مختلف، سینماگران بسیاری را هم تربیت کند؛ نه فقط به دلیل روش فیلمبرداری خود شناخته شده و ویژه است بلکه نگاه او به جهان و به جایگاه سینماگران نیز ویژه و متفاوت بود.
هرچند عمده مستندها و آثار ژان قوش به آفریقا مربوط است اما این فیلمساز سه بار هم به ایران سفر کرد و حاصل این سفرها، ساخت فیلمی در این کشور بود.
مینا راد، مستندساز ایرانی و از شاگردان مدرسه سینمایی ژان قوش، کارگردان فیلمی است که به روایت حضور ژان قوش در ایران و شاگردان ایرانی او میپردازد.
این فیلم با نام "روایتهای فارسی، ژان قوش در ایران" حاصل چهار سال گفتوگوی مینا راد با شاگردان ایرانی ژان قوش است که در مجموعهای جای دارد که به آثار این فیلمساز برجسته فرانسوی اختصاص دارد و به تازگی از سوی انتشارات مونپارناس در پاریس تولید شده است.
مینا راد در گفتوگو با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه از تجربه فیلمسازی درباره ژان قوش میگوید.
برای شنیدن این برنامه روی پیکانک بالا بروید.
راهِ ابریشم - گفتوگو با آلفرد یعقوبزاده به مناسبت برگزاری نمایشگاهی در فرانسه از چهار دهه عکاسی او
این روزها همزمان با برگزاری جایزه بایو در نرماندی فرانسه که به عکاسان جنگ اختصاص دارد، میتوان بر دیوارهای شهر بایو نیز عکسهایی از آلفرد یعقوبزاده، عکاس شناخته شده ایرانی را تماشا کرد که طی چهار دهه کار عکاسی، در جنگهای مختلف در سراسر جهان به عنوان عکاس حضور داشته است.
آلفرد یعقوب زاده در سال ۱۳۳۷ در تهران متولد شد.
سال ۱۳۵۷ و همزمان با انقلاب در ایران، او که دانشجوی رشته طراحی و عکاسی بود، وارد دنیای عکاسی شد.
در زمان جنگ ایران و عراق هم او برای آژانسهای معتبر جهانی عکاسی میکرد.
عکسهای او از این جنگ، همچنین از بحران و جنگ داخلی در کشورهای مختلف چون افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان، کوبا، هند، ترکیه، روسیه، عراق، چین، چچن، سریلانکا و آمریکا مورد توجه جهانی قرار گرفته است.
یعقوب زاده همچنین در زمان حمله داعش به ایزدیهای عراق نیز به آنجا رفت و تصاویر این حادثه را ثبت کرد.
آلفرد یعقوبزاده به مناسبت برگزاری نمایشگاه عکسهای خود در شهر بایو در فرانسه با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه گفتوگو کرده است.
او در این گفتوگو از این نمایشگاه، سالها عکاسی کردن، برگزاری نمایشگاه در کشورهای مختلف جهان و تجربیات دیگر خود میگوید.
برای شنیدن این گفتوگو روی پیکانک بالا بروید.
راهِ ابریشم - آثار کارلو زینلی، تلاقی جهان اسکیزوفرنیک با جهان واقعی
به تازگی در فرانسه کتابی درباره "کارلو زینلی" هنرمند فقید ایتالیایی منتشر شده که میتوان آن را نخستین اثر جامعه درباره آثار این نقاش و همچنین نخستین مجموعهای دانست که به بررسی تطبیقی تجربههای زندگی او با آثارش میپردازد.
کارلو زینلی - معروف به کارلو - در سال 1916 در سان جیووانی لوپاتوتو ، ایتالیا متولد شد.
او کار خود را مدتها از طریق نقاشیهای دیواری یا نقاشی روی زمین ادامه داد تا در سال 1957 که کارلو پس از گذراندن یک دوره بیماری اسکیزوفرنی و
در جوانی به دلیل بیماری اسکیزوفرنی مدتها در یک بیمارستان روانی بستری بود و در آنها نقاشیهای دیواری یا نقاشی روی زمین انجام میداد. تا سال 1957 که بار دیگر به سراغ نقاشی با مداد یا گواش رفت.
اما در تقریبا همه نقاشیهای کارلو اثر بیماری او هم مشهود است.
در نقاشیهای او دو جهان اسکیزوفرنیک او با یکدیگر ملاقات می کنند ،از یکدیگر تاثیر میپذیرند و بعد فروکش می کنند. در آثار او میتوان به خوبی روند حرکت و جابجایی کم و بیش عجیب و غریب مردان ، زنان وحیوانات را تماشا کرد.
این موجودات از مقابل ما عبور می کنند ، اما در واقع سایه هایی بدون صورت ، اجسادی مثله شده ، سوراخ شده ، مصلوب شده ، و دفن شده هستند.
کارلو زینلی بخت این را داشت که نمایشگاهی از آثارش برپا شود و او را به عنوان هنرمند در زمان حیاتش بشناسند.
از کارلو حودود 2000 اثر به جا مانده که بسیاری از آنها در مجموعههای خصوصی و همچنین در موزههای آمریکا و اروپا موجود است.
نمایشگاه چشم و شب در موزه فرهنگهای اسلامی پاریس
این روزها در پاریس و در موسسه فرهنگهای اسلام نمایشگاه "چشم و شب" برگزار شده که با نمایش برخی آثار هنرمندان معاصر نگاهی دارد به موضوع "شب" و همچنین "چشم" در فرهنگهای اسلامی مختلف
برگزارکنندگان این نمایشگاه میگویند از آنجا که میان فرهنگ اسلامی و شب، ارتباطات ویژهای وجود دارد، از علم ستاره شناسی تا تجربیات عرفاتی، از شب زندهداری تا رویابینی، از متون مقدس تا آیینها، از کلمات تا جادو، به طور کلی دنیای شبانه در فرهنگ اسلامی با یک دنیای تخیلی همراه است.
شب در این فرهنگ یک تجربه ناب و ویژه است. همچنان که در قرآن، کتاب مقدس مسلمان، پیامبر آنها طی یک سفر شبانه به نام معراج پیام الهی را دریافت میکند.
آثار ارائه شده در این نمایشگاه تماشاگران را دعوت میکنند به اندیشیدن در تاریکی.
مثلا بخش اول این نمایشگاه با عنوان "تجربه شب تاریک" از شب به عنوان منبع دانش و مکاشفه نگریسته است.
همچنان که نخستین اثر ارائه شده در این نمایشگاه، تابلویی با موضوع معراج است.
تجربه کار همزمان با یک نویسنده و یک بازیگر مشهور در فیلم "تالوسو"
چرا "گیوم نیکلو" فیلمساز فرانسوی در تازهترین فیلم خود " جرارد دیپاردیو" بازیگر شناخته شده و "میشل ولبک" نویسنده شهیر معاصر را کنار هم گذاشته است؟
چون آنها را از خیلی پیش میشناسد؟ چون با هریک از ایندو پیش از این همکاری داشته و بعدها به دوست آنها بدل شده است؟
فیلم یک روز در "تالاسو" ماجرای آشنایی و ملاقات این دو شخصیت است، آنهم وقتی هرکدام در نقش واقعی خود حضور دارند. دیپاردیو در این فیلم، همان بازیگر معروف است و میشل ولبک هم نویسنده فرانسوی معاصر با بیشترین تعداد خواننده.
گیوم نیکلو ، کارگردان " تالاسو" درباره اینکه چطور توانسته اعتماد ایندو را برای حضور در این فیلم در کنار یکدیگر جلب کند، میگوید: " برای همه اینها یک ریشه و ابتدایی بوده است. چون واقعا مرحله اعتمادسازی باید سپری میشد. مثلا در مورد میشل ولبک این مرحله با ساخت فیلم ماجرای گرجی در سال 2012 و اینکه من به او نقش اول را پیشنهاد دادم، صورت گرفت."
و خوب چرا به میشل ولبک نقش اول را پیشنهاد داده؟ چون نویسنده معروفی بود؟
او میگوید: "ما چند سال قبل از آن هرکدام در انتشارات فلاماریون، رمانی چاپ کرده بودیم. او ذرات بنیادی را نوشته بود و من جک مغول را. جلسه امضای کتاب ما هر دو همزمان بود. کار من طی کمتر از پانزده دقیقه پایان یافت و برای او ساعتها طول کشید. من او را تماشا میکردم و همزمان شخصیتی را دیدم کاملا متفاوت. یک کیمیاگر عجیب میان آن چه در ظاهر هست، صدایش و شیوه حرکتش. چنین چیزی گاهی رخ میدهد و ما با ظرافت خاصی که در شخصیت و رفتار یک فرد وجود دارد مواجه می شویم. و بعد فیلم "امکان یک جزیره" را دیدم که میشل ولبک آن را براساس رمانی که خود نوشته، ساخته است. برای من چیزی که همیشه اهمیت داشته، شخصیتهاست نه بازیگران. و همین کار را کلید زد."
گیوم نیکلو در سال 2014 نیز فیلم " ربایش میشل ولبک" را ساخت که باز همین نویسنده قهرمان آن است و در آن این نویسنده حضور دارد
این کارگردان درباره تجربه این همکاری هم می گوید: "این ایده که میشل ولبک در نقش واقعی خودش در یک فیلم تخیلی ظاهر شود، خیلی زود شکل گرفت. به او بهانه این را میداد که پرسوناژی باشد که در هرحال خود اوست و به همین دلیل واکنشهای طبیعی خودش را داشته باشد. برای من هم راهی بود تا یکبار دیگر ببینم مستند را با چند پیشنهاد سرگرم کننده که جنبههای دیگری از میشل ولبک را نشان دهد که دیگران کمتر آن را میشناسند."
گیوم نیکلو اطلاعات جالب دیگری هم درباره ساخت این فیلم میدهد که شنیدنش برای شما هم شاید جالب باشد.
فیلم "تالاسو" با همان صحنهای آغاز میشود که " ربایش میشل ولبک" پایان مییابد.
کارگردان گفته که پیش از نوشتن سناریوی ربایش، فقط و فقط یک سوال از میشل پرسیدم: چه کاری هست که دوست داری انجام بدهی اما جراتش را نداشتهای؟
او گفت: " راندن با سرعت 300 کیلومتر بر ساعت"
من گفتم: قبول است.
این آخرین پلان فیلم بود.
میشل از یک سال قبل از آن پشت فرمان ننشسته بود. خودرویی که زیر پای ما بود، برلین بود. تندروترین خودرو در دنیا.
قبل از فیلمبرداری این صحنه، میشل وصیتنامه خودش را نوشت. چون میدانست که اگر تصادف کنیم، ممکن است اتومبیلمان آتش بگیرد. تکنسین صدا هم همراه ما در ماشین بود. البته توی صندوق عقب.
من صندلی عقب نشسته بودم به همراه فیلمبردار و " لوک شوارتز" بازیگر دیگر فیلم به همراه میشل جلو نشسته بودند.
سرعت ما به 280 کیلومتر رسیده بود. بیش از آن نرفتیم چون میشل نگران بود کنترل فرمان را از دست بدهد.
راهِ ابریشم - برگزاری همایش " هنر در تبعید" با حضور نویسندگان و هنرمندان تبعیدی در پاریس
بیست و یکم سپتامبر جاری همایش "هنر در تبعید" با حضور هنرمندان مهاجر و تبعیدی در پاریس برگزار شد.
در این همایش که ابتکار برگزاری آن از انجمن فرهنگی امید بود، سخنرانها از تاثیر تبعید در فعالیتهای خود گفتند. هنرمندان و نویسندگانی که به اجبار یا اختیار، زندگی در خارج از سرزمین مادری را برگزیده و تلاش کردهاند فعالیتهای خود را در کشور میزبان نیز حفظ کنند.
برای شنیدن این برنامه روی پیکانک بالا بروید.